امشب از قلب سحرخیز بهار دلها
گریه ای بشنیم
گریه ی قرآن بود
برقلم جاری گشت
و نوشت آنچه نوشت
که بأیّ ذنب
قتلت پیدا شد
غصه ها در دل داشت
ناله ها در جان داشت
اشکها جاری بود
طفلها ناله کنان
روضه ها می خواندند
و ملائک همه مبهوت غم انگیزترین اشک بهار
ناله سرمی دادند...
که فلک نالهی دیگر بشنید
نالهی طفلی بود
که در آن کرب و بلا
از عطش مینالید
گوئیا عرش در آن مابم عظما نالید
و صدایش به جهانها برسید
خلق بیدار شدند
اشکها جاری گشت،
و قتیل العبرات
ز عجایب سخنی گفت که عالم بشنید
و به اعجاز بزرگش همگی راه هدایت دیدند
و من عاصی درمانده در این دشت بلا
ره امّید بپیمودم و از نور وجود
به سوی اشک پدیدار شدم
اشک هم مینالید
او که از غربت مولای غریب
از غدیر و غم مولا خبرش میآمد
ز مدینه خبر کرببلا میآورد
که حسین آن شه دین گشته غریب و تنها
در ره یاری اسلام همان دین خدا
روز و شب هفته و ماه و ساعت
سالها از پی هم میآمد
و هنوز آن خبر رمز کتاب توحید
جاودان مانده هنوز
دین ما پیروز است
کفر و ظلم و طغیان
همگی نابود است
اهل ایمان همگی در ره آزادگی و دینداری
ره دین پیمودند
و به سرمنشأ آن چشمهی امّید رسیدند
که میگفت به آواز جلی سبحانالله
ره عشق (یک...برچسب : نویسنده : 8islamway13961 بازدید : 189